.:: زندگی آسمانی ::.

... و خدا عشق را به کسی رایگان نداد

.:: زندگی آسمانی ::.

... و خدا عشق را به کسی رایگان نداد

.:: زندگی آسمانی ::.

عاقلان نقطه ی پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند...
_حافظ_



دریافت

ترانه سرا: محمد کاظمی
خواننده: محمد علیزاده
بعله...

چشم می گوید:

نیست

شعر می گوید:

هست


در همین یک قدمی...


                                                     


هر قفلی میخواهد در خانه ات باشد
عشق پیچکی ست که دیوار نمی شناسد...

شب دلتنگی

شب بدی ست

اما وقتی تو باشی...


دیشب شب بدی بود

شب خوبی شد

و امروز روز خوبی ست

با توام

نیستی؛

برق چشمانم را ببینی...

ف.م.آسمان


شب آن شب عشق پر می زد میان کوچه بازارم

تو را در کوچه می دیدم که پا در کوچه بگذارم


به یادم هست باران شد تو این را هم نفهمیدی

و من آرام رفتم تا برایت چتر بردارم


تو می لرزیدی و دستم، چه عاجز می شدم وقتی

تو را میخواست بنویسد بروی صفحه، خودکارم


میان خویش گم بودی میان عشق و دلتنگی

گمانم صبح فهمیدی که من آن سوی دیوارم


هوا تاریک تر می شد تو زیر ماه میخواندی

"مرا عهدی ست با جانان که تا جان در بدن دارم..."


چه شد در من؟! نمیدانم فقط دیدم پریشانم

فقط یک لحظه فهمیدم که خیلی دوستت دارم


از آن پس هر شب این کوچه طنین عشق را دارد

تو آن سو شعر میخوانی من این سو از تو سرشارم


سحر از راه می آید تو در خورشید می گنجی

و من هر روز مجبورم زمان را بی تو بشمارم


شبانگاهان که برگردی به سویت باز می گردم

اگر چه گفته ام هرشب که این هست آخرین بارم


نجمه زارع

دل من روشن است از اینکه، به تو هم می رسم شبی آخر

خواه و ناخواه مال من هستی، اسم تو حک شده در اقبالم


خواه و ناخواه مال من هستی :)))

ف.م.آسمان

تازه فهمیده ام

دل که تنگ شود

دیگر

زبان آدمیزاد سرش نمیشود...!

ف.م.آسمان

                                  

این روز ها بدجوری با خاطرات سیر میکنم!

                                 به یاد حرم

                                              با دوستان

پ.ن: حیف که از گذاشتن عکس ها معذورم

 

                               

                              

                                به قول آقای ناصحی:

                                                          یاد آن لحظه های ناب بخیر...


اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم الرزقنا حرم

و در آخر

آنقدر خسته ام از اهل زمین آقا جان

که فقط کار به دست تو برایم حل است...

ف.م.آسمان

تب می کنم
وقتی
"هوای تو"
به سرم می زند...


پ.ن:  گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
        به دو عالم ندهم لذت بیماری را...




امروز
بارون بود
هوا دو نفره بود
من بودم
فقط نمی دونم
"تو" کجا بودی؟!


...
گاهی سکوت بر دهنم حکم می کند...
اینبار هم گرفته گلوی مرا ولی

دیگر به حرف های دلم گوش می کنم
ف.م.آسمان


    حجازی :

              "چه بسا آن که به ظاهر آراسته و مایه حسرت شماست، درمانده و محتاج دلداری و یاری شما باشد."

                                                    

تازه شب عاشورا که می شود

می فهمی که شیرین شدن دهان با نام حسین یعنی چه؟

درست همان وقتی که پای روضه اش نشستی و کاسه ی گدایی به دست گرفته ای

درست همان وقتی که همه برای دل زینب حسین حسین می گویند و می گریند...

و تو نشسته ای و در میان باران رحمتی که حسین بر چشمانت می بارد دعا می کنی

و همان وقت است که میفهمی گدایی یعنی چه؟ و چه لذتی دارد...

و مدام با زبان شعر گدایی کنی و بگویی:

من آن گدای کاسه به دستم که گوشه ای

در روضه های ماه محرم نشسته ام

مثل تمام مردم این شهر بی کسم

مثل تمام مردم این شهر خسته ام

تنها پناه بی کسی ام دست های توست...

و هی تکرار کنی و بگویی:

دست مرا بگیر که پایم شکسته است...


از زینب(س) اگر بخواهم بگویم...

امان از دل زینب(س) یک شعار نیست!

این را درست زمانی میتوانی بفهمی که برادر عزیز تر از جانت به خدمت سربازی می رود، و تو گرچه شاید آنطور که او میخواهد خواهر خوبی نباشی، اما آخرش خواهری...

آن وقتی میفهمی خواهر بودن یعنی چه، که وقت رفتن برادرت رنگ به رویت نمانده باشد و همه بگیند چرا شکل مرده ها شده ای؟ و مجبور باشی سکوت کنی و با یک لبخند بگویی که حالت خوب است... در صورتی که نیست!

یا آن وقتی که سر سفره ی غذا وقتی برادرت کنارت نیست اشک در چشمانت جمع می شود و لقمه های بعدی را با بغضی که سعی می کنی پنهان کنی فرو می دهی. 

یا آن وقتی که برای حفظ ظاهر مجبوری آنقدر بخندی که دست آخر بگویند: نگاه کن که از دوری برادرش چقدر خوشحال است!

یا وقتی زنگ می زنند که حالت را بپرسند و تو می گویی دلتنگ برادرت هستی، بگویند راستش را بگو، دلت تنگ شده یا جایت باز تر و وسیع تر؟

این حرف ها را کسانی می زنند که وقتی تو از دلتنگی برای برادرت حرف می زنی جواب میدهند: برادر من وقتی که سربازی رفت من عین خیالم هم نبود!!!


تمام این ناراحتی ها و سختی ها، گوشه ای از سختی ها و مصیبت های زینب(س) هم نمی شود. پس حرف حقی است "امان از دل زینب(س)..."


امروز عاشوراست...

و وقتی در روضه می گویند هر وقت غصه ای دارید برای حسین(ع) گریه کنید، تو خوشحال میشوی... مثل اینکه کلید یک سوال مبهم را به دستت داده باشند. مخصوصا وقتی که ناراحتی ات، دوری و دلتنگی برای برادرت باشد.

و آن وقت است که خودت روضه خوان میشوی:

نمیشه باورم، که وقت رفتنه، تموم این سفر، بارش رو شونه ی منه...

کجا میخوای بری، چرا منو نمی بری، حسین این دم آخری، چقدر شبیه مادری...

داداش...

                    کجا میخوای بری؟

سکوت، بغض، پایان...


ف.م.آسمان